ابن بطوطه و بحر فارس
سفر نامه ناصر خسرو از جهت اینکه نامهای جغرافیایی و فاصله های میان آنها را با روز بیان نموده و راههای مختلف برای رسیدن به مکان یا شهر مورد نظر را بیان کرده بر سفر نامه ابن بطوطه برتری دارد.
ابنبطوطه، جهانگرد آمازیغی ، در سال 703 هجری در شهر طنجه، اکنون درمراکش، به دنیا آمد. او در آغاز جوانی سفری را برای زیارت خانهی خدا در مکه آغاز کرد و پس از آن که بخش زیادی از آسیا را تا چین زیر پا گذاشت، در سال 750 هجری به فاس در مراکش بازگشت و گزارش سفرهایش را به ابنجزی، دانشمند اندلسی و ندیم سلطان فاس، بازگفت و ابنجزی آنها را به نگارش در آورد. این کتاب ما را با وضعیت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی سرزمینهای اسلامی پس از فروکش کردن یورش مغولها آشنا میکند.
زندگینامه
او هنگامی که تنها 22 سال داشت در 2 رجب سال 725 هجری سفری خود را برای به جا آوردن مراسم حج و زیارت آرامگاه پیامبر اسلام آغاز کرد و در آن زمان گمان نمیبرد که پس از 25 سال جهانگردی به زادگاهش بازگردد.
نخست از شمال آفریقا روی به مصر کرد و از آنجا به فلسطین، بیروت، طرابلس، حلب و دمشق در سوریه و سرانجام حجاز/عربستان رفت. او پس از زیارت خانهی خدا و مدینه به نجف در عراق رفت و حرم حضرت علی(ع) را زیارات کرد. سپس از راه بصره به ایران وارد شد و از شهرهای آبادان، ماهشهر و شوشتر (سوستر) تستر دیدن کرد و به اصفهان و شیراز نیز سفر کرد. سپس از راه کازرون به عراق بازگشت و پس از گذر از کربلا برای بار دوم به بغداد رفت. سپس به تبریز رفت و برای بار سوم به بغداد بازگشت و بار دیگر به مکه رفت و زمانی را در آنجا ماند. او در مجموع ۵ بار از ایران دیدن کرده است.
ابنبطوطه از مکه به ساحل شرقی آفریقا، یمن، عدن و مگادیشو رفت و با گذر از دریای عمانبه جزیرهی هرمز در خلیج فارس رسید. آنگاه به لارستان فارس، جزیرهی کیش و بحرین رفت و سپس به مکه بازگشت. سپس به آناطولی گان نهاد و به زیارت آرامگاه مولانا در شهر قونیه رفت و از آنجا به جنوب روسیه تا ساحل کریمه سفر کرد. او پس از رفتن به قسطنطنیه راهی خوارزم، بخارا، سمرقند، هرات، طوس، مشهد، سرخس، تربت حیدریه، نیشابور، بسطام، غزنه و کابل شد و سپس به شبهقارهی هندوستان گام نهاد.
ابنبطوطه هفت سال در هند ماند و مورد توجه دربار دهلی بود. او که نخستینبار در سفرش از مراکش به مصر به قضاوت پرداخت، از جایگاه پدران خود در قضاوت برای سلطان هند سخن گفت و در هندوستان به جایگاه قضاوت نشست. او زمانی نیز به عنوان سفیر سلطان هند به دربار امپراتور چین فرستاده شد، اما گرفتار راهزنان و توفان شد و نتواست کاری را که به او واگذار شده بود به درستی انجام دهد. از این رو، پیش فرمانورای مستقل مالابار رفت و سپس به جزیرههای مالدیو سفر کرد. در آنجا بیش از یک سال و نیم بر جایگاه قضاوت نشست، اما چون در نظر وزیر اعظم خطرناک آمد، از آنجا به سیلان گریخت و به زیارت جایگاه حضرت آدم(ع) در آنجا شتافت.
ابنبطوطه از راه دریا به هرمز بازگشت و از راه ایران به عراق رفت و سپس با کشتی به جده رسید و در 22 شعبان 749 قمری برای چهارمین بار به زیارت خانهی خدا شتافت. سپس زمانی را در فلسطین و تونس گذراند و سرانجام به طنجه بازگشت. اما بیش از سه ماه نگذشت که به اندلس(اسپانیا) رفت و با ابنجزی، نویسندهی گزارشهای سفرنامهاش، آشنا شد. او پس از سفری به آفریقای مرکزی به فاس رفت و پس از بیش از 20 سال زندگی در آنجا سرانجام در همان شهر به سال 779 قمری دیده از جهان فروبست.
او طی سفر چند بار ازدواج کرد و در سفرنامهی خود پیوسته از زنها و کنیزهایی که همراه او بودند سخن میگوید و به فرزندانی اشاره میکند که از آن زنان یافته است، فرزندانی که او هرگز بار دیگر آنان را ندیده است.
دامنهی سفرهای ابنبوطه بسیار گستردهتر است که مصر، سوریه، عربستان، عراق، بخش زیادی از ایران، یمن، عمان، بخشهایی از ورارودان(ماوراءالنهر)، افغانستان، پاکستان، هندوستان، بخشهایی از چین، بخشهایی از روسیه، جزیرههای مالدیو، جزیرههای اندونزی، اسپانیا و نیجریه را در بر میگیرد و شاید هیچ جهانگردی به اندازهی او سفر نکرده باشد. نوشتههای او پیرامون جزیرههای مالدیو، روسیهی جنوبی و بهویژه آفریقا اهمیت بیشتری دارد، چرا که او تنها نویسندهی است که در آن زمان پیرامون این سرزمینها اطلاعات درستی فراهم آورده است.
سفرنامه ی ابنبطوطه آینهای از آداب و آیینها، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرزمینهای گوناگون، بهویژه سرزمینهای اسلامی است. او تصویر زنده از مردمان سرزمینهای اسلامی در زمانی عرضه میکند که این سرزمینها یورش مغولها را از سر گذراندهاند و جای شگفتی است که هنوز هم از آبادانی شهرهای اسلامی سخن میگوید. گزارشهای او به صداقت کممانندی همراه است و از خوب و بد مردمان و آیینها و باورهای آنان میگوید و البته هر جا که چیزی را نمیپسندند، ناخشنودی خود را نیز بیان میکند.
هنوز هیچ مدرکی در دست نداریم که ابنبطوطه طی سفرهایش یاداشت برداری میکرده است و تنها میدانیم که پس از پایان گرفتن سفرهایش دیدهها و شنیدههایش را برای ابنجزی بازگوی کرده و او آنها را به نگارش در آورده است. اگر بپذیریم که او تنها به نیروی حافظهی خود وابسته بوده است، جای شگفتی است که این همهی داده و اطلاعات درست را چگونه طی 25 سال سفر در ذهن خود نگه داشته است. او نام بسیاری از مردمان، از فرمانروایان و دانشمندان گرفته تا مردمان عادی، را به درستی در سفرنامهی خود آورده است و تنها در یک جای سفرنامهی خود اشاره میکند که از برخی سنگنوشتههای آرامگاههای دانشمندان بخارا یاداشتهایی برداشته است که آن هم طی سفر از بین رفته است.
سفرنامهی ابنبطوطه مهمترین منبع اطلاعات تاریخی پیرامون سرزمینهای اسلامی در نیمهی نخست سدهی هشتم هجری است. این کتاب ما را با وضعیت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن سرزمینها در روزگار بین یورش مغولان و یورش تیمور، یعنی هنگامی که امپراتوری اسلامی فروپاشیده، آشنا میکند. در این دوران مردم وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند، اما بیشتر آنها از داشتههای خود خشنودند و گرایشهای زاهدانه زمینهساز چنین خشنودیهایی شدهاند. خود ابنبطوطه نیز شیفتهی زاهدان و پیران طریقت است و گاهی مسافرت او تنها برای زیارت یکی از آنان است.
در این زمان جنبش صوفیگری در جایجای سرزمینهای اسلامی در اوج خود است و خانقاهها، رباطها و زاویهها در اوج شکوفاییاند و بازار ورد و ریاضت و مکاشفه بسیار گرم است. در همین زمان است که مدرسههای و آموزشگاههایی که تمدن اسلامی را پیریزی کرده بودند، از هم پاشیده و رو به ویرانی هستند و بخارا، که روزی همایشگاه اندیشمندان بود، چنان آسیبی از تاتارها دیده است که به بیان ابنبوطوطه "مساجد و مدارس و بازارهای آن ویران و مردمش به خاک مزلت نشستهاند و امروز در این شهر کسی نیست که نصیبی از علم و یا عنایتی به آن داشته باشد."
بطوطه گرایش زیادی به زنان داشته است و در جایجای سفرنامهی خود به توصیف زنان زیبا میپردازد. شاید هیچ نویسندهی شرقی به اندازهی او از زنان کشورهای گوناگون سخن نگفته باشد. از شهر مکه تا شیراز و هندوستان و مالابار و جزیرههای مالدیو و چین و آفریقای مرکزی هر جا که رفته وصف دقیقی از زنان آنجا آورده و از خوشگلی و شیوهی لباس پوشیدن و شوهرداری و توان جنسی آنان سخن رانده است. گذری بر آنچه که او پیرامون زنان نوشته است، ما را تا اندازهای با وضعیت زنان در کشورهای اسلامی در آن روزگار آشنا میکند.
ابنبطوطه و ایرانیان
هر چند ابنبطوطه بخشهای بزرگی از نواحی مرکزی و شمالی ایران را ندیده و در بخشهایی هم که سفر کرده است، چندان نمانده است، باز هم اطلاعات ارزمشندی از ایران به دست میدهد. همچنین، از لابهلای سفرنامهی او میتوان به نفوذ عناصر ایرانی در سرتاسر جهان اسلام پی برد. هنگامی که همگام به او در سفرنامه اش سفر میکنیم، همه جا با نام ایران و ایرانی رو به رو میشویم. بزرگان عرفان که بر قلبهای مردم فرمان میرانند از مصر تا هندوستان بیشتر ایرانی هستند و پیوسته همراه با نام دانشمندان، فقیهان و سخنوران بزرگ آن دوران نسبت طبری، اصفهانی، تبریزی یا شیرازی به گوش میرسد. ابن بطوطه از زنان شیرازی و حضور اجتماعی آنان را ستوده و از دانشمندان شوشتری با احترام نام برده زبان فارسی زبان رسمی دربار هندوستان است. پیروان مولانا در آسیای میانه با شعرهای او به سماع میپردازند. هنوز نیم سده از وفات سعدی نگذشته که سرود خنیاگران چینی از شعر تر اوست. در این یک سدهای که از یورش مغولها گذشته، ایرانیان با فرهنگ خود بر آنان چیره شدهاند و حتی در شمال چین نیز کارهای اصلی به دست ایرانیان افتاده است. جانشینان چنگیز به اسلام روی آوردهاند.